محل تبلیغات شما

 

 

یه سری گل و کاکتوس داشتم تو اتاقم مامان هر دفعه میومد

بهم یادآوری میکرد به اندازه ی گلا کاکتوسا رو آب ندم 

اما من هر دفعه که گلارو آب میدادم یه ذره واسه کاکتوسا هم 

میریختم چون حس میکردم به گلا حسودیشون میشه از رو مهربونی 

بود  ولی بعد یه مدت دیدم کاکتوسا دارن نابود میشن یعنی مهربونیِ

بنده داشت کار میداد دستشون

گِل لگد کنندگانیم

نارنگی بچه کرده،کاش بودی و می دیدی

میدونم حواست بهم هست خدایا...

کاکتوسا ,یه ,آب ,مهربونی ,نابود ,رو ,هر دفعه ,به ضرر ,کردنا به ,مهربونی کردنا ,گاهی وقتا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رویا را بنگار و پروازش را دکلمه کن... شناخت انقلاب عملگرا