یه سری گل و کاکتوس داشتم تو اتاقم مامان هر دفعه میومد
بهم یادآوری میکرد به اندازه ی گلا کاکتوسا رو آب ندم
اما من هر دفعه که گلارو آب میدادم یه ذره واسه کاکتوسا هم
میریختم چون حس میکردم به گلا حسودیشون میشه از رو مهربونی
بود ولی بعد یه مدت دیدم کاکتوسا دارن نابود میشن یعنی مهربونیِ
بنده داشت کار میداد دستشون
کاکتوسا ,یه ,آب ,مهربونی ,نابود ,رو ,هر دفعه ,به ضرر ,کردنا به ,مهربونی کردنا ,گاهی وقتا
درباره این سایت